امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 16 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

مامان و امیر ناز

بدون عنوان

ما منتظران کوی یاریم حسین تادر حرمت اشک بباریم حسین در روز جزا بجز تو ای حضرت عشق امید به هیچ کس نداریم حسین التماس دعا ...
14 آبان 1392

جشن آب

فرشته کوچولو من یاد گرفته بنویسه اب بابا کلمه می نویسه واسه همین  براشون جشن اب گرفتن و روز شنبه بردنشون کنار دریا و اونجا بادبادک هوا کردن و جشن گرفتن البته بادبادک امیر جون پاره شد و حسابی از این بابت عصبانی شد .. منم تصمیم گرفتم که برای شادی  یه دونه پسرم خودم کیک درست کنم و براش  ببرم البته من خیلی وارد نیستم اما یه مادرم دلم می خواد هر کاری از دستم بر میاد برا بچه ام انجام بدم شاید کیکی که درست کردم به قشنگی کیک های بیرون نشده باشه اما طعم عالیش مطمئنن به خاطر عشقی بود که موقع پختنش به پسر نازم داشتم وقتی دیروز کیک و بردم مدرسه دیدن صورت شاد و خندون امیر حسابی خوشحالم کرد فرشته ام چه با افتخار به من نگاه می کرد و می...
13 آبان 1392

بعد یک ماه پر جشن و عروسی

سلام به همه.. بعد یه ماه پر جشن و عروسی برگشتیم. ایشالا همیشه برا همه شادی و خوشی باشه واسه ما هم. این چند وقت یا عروسی بودیم و یا مراسمات مربوط به عروسی امیرجونم که قربونش برم اصلا عروسی دوست نداره و حسابی غر می زد.. حالا فکر کنید تو این حجم بالا مراسمات و مهمونیها من یه بچه کلاس اولی که همش احتیاج به کمک داره چه می کردم.. یه وقتایی حسابی خسته میشم این پسر ما هم که حسابی سر به هواست و یه وقتایی اینقدر بی تو جهی می کنه که جیغ و دادم و در میاره بعدشم زود پشیمون میشم و بغض می کنم که چرا خوشگلم و دعوا کردم اما واقعا بعضی وقتها حرصمو در میاره .. این روزها همش فکر می کنم که واقعا این بچه ها فرشته هایی هستند که ما با اموزش هامون بهشون شکل می دن و...
8 آبان 1392

عید غدیر مبارک

            دل من گم شد اگر پیدا شد بسپارید امانات علی.. از تپش افتاد دلم.. ببریدش به ملاقات علی..از علی خواسته ام بگذارد که غلامش بشوم همه گفتند محالست ولی دلخوشم من به محالات علی.. عید عاشقان مبارک   ...
1 آبان 1392
1